شاه‌بلوط

معنی

[ بَ ] (اِ مرکب) شاه بالوت. معرب آن هم شاه بلوط. (حاشیهٔ برهان چ معین). نوعی از بلوط باشد بغایت شیرین. سموم را نافع است و مثانه را سود دهد و آن را برومی قسطل خوانند. (برهان). نام درختی است که آن را کستنه گویند. (از اقرب الموارد). او را بسریانی بلوط ماسکا گویند. اهوازی گوید: او را برومی قسطنه گویند و هیأت او به اندازهٔ نیمهٔ جوز بود و مزهٔ او بمزهٔ فندق تر شبیه بود و قوت او قوت بلوط است. (ترجمهٔ صیدنهٔ ابی ریحان بیرونی). این درخت که در ایران نیز کاشته میشود در جنگلهای اروپا و امریکا فراوان است. در خاکهای نرم و مرطوب و عمیق میروید. ریشه های آن عمیق است و ریشه های پهلوئی نیز دارد. درختی است روشنائی پسند و آهک گریز که خوب جست میدهد و بروش شاخه زاد برداشت میگردد. درخت شاه بلوط زود می پوسد و میان تهی میگردد. و چوبش برای ساختمان مناسب نیست. از آن بشکه و از درختان جوان آن قید بشکه میسازند. سوخت آن متوسط است. میوهٔ آن خیلی خوراکی و مطبوع است. پوستش دارای <۵۳۰۶۴۰۰۹۰۱۱۴۰۶۳۰۱>... مازوج فراوان میباشد این درخت در اغلب کشورها مبتلا به آفات قارچی است و باید در وارد کردن آن مراقبت لازم بشود و گلهای مادهٔ این درخت سه تایی و تشکیل سه میوه میدهد که در پیاله ای خاردار قرار گرفته و خوراکی است. (از جنگل شناسی ساعی ج ۱ ص ۲۸۴) (گیاه شناسی گل گلاب ص ۲۷۷) (فرهنگ فارسی معین). قسطنهٔ هندی. قسطانهٔ هندی. کستانهٔ هندی. کستانهٔ بیابانی. ابوفروهٔ الحصان. (فرهنگ گیاهان): و از شهر بردع ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط. (حدود العالم). شاه بلوط معروف است در ثمره اش خشکی کمتر از بلوط است. (نزهة القلوب). - شاه بلوط آب پز؛ که در آب گرم افکنده باشند تا پخته گردد. <۵۳۰۶۴۰۰۹۰۱۱۴۰۶۳۰۲>... - شاه بلوط بری؛ قسمی شاه بلوط است. - شاه بلوط بوداده؛ که در تابهٔ آهنی و بر آتش نهاده باشند تا از تف آن برشته گردد. - شاه بلوط مصری؛ نوعی شاه بلوط است. - شاه بلوط هندی؛ نوعی شاه بلوط است. رجوع به بلوط شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.