شادی‌مرگ

معنی

[ مَ ] (اِ مرکب) موتی که بسبب شادی بسیار که یکبارگی در طبیعت درآید پیدا میگردد. (غیاث). || (ص مرکب) آنکه از غایت شادی بمیرد. (آنندراج): مگو از زخم شمشیرت ز جان بی برگ گردیدم مرا تیغت نکشت، از شوق شادی مرگ گردیدم. طاهر وحید (از آنندراج). من که از تلخی دشنام شدم شادی مرگ چه توقع کنم از لعل شکرخای کسی. صائب (از آنندراج). || (اِخ) نام جایی نیز هست. (غیاث).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.