معنی

[ قَ ] (ع مص) روان کردن. (غیاث) (آنندراج). روانی و عدم اغلاق. (ناظم الاطباء). || (اِ) ترتیب. روش. طرز. قاعده : اکنون تاریخ که در آن بودیم بر سیاقت خویش برانیم. (تاریخ بیهقی). و در این موضع اثبات این ابیات اگرچه نه از طرز و مساق این سیاقت است. (جهانگشای جوینی).هم بر این سیاقت برفت. (کلیله و دمنه). چون بر این سیاقت در مخاصمت نفس مبالغت نمودم براه راست بازآمد. (کلیله و دمنه). و با سیاقت کتاب البته مناسبتی ندارد. (کلیله و دمنه). ذکر او در سیاقت سخن ملقب به سیف الدوله ایراد کرده باشند. (ترجمهٔ تاریخ یمینی). اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم. (گلستان).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.