سلحشور
معنی
[ سِ لَ ] (نف مرکب) مخفف
سلاح شور. (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین).
سپاهی و مستعد قتال و جدال باشد و معنی
آن سلاح ورز است که از سلاح بهم رسانیدن
و تحصیل کردن اسباب جنگ باشد و در
عربی مقدمة الجیش خوانند و به ترکی
شرباشاران گویند. (برهان). سلاح ورز است
یعنی مرد جنگی که اسباب جنگ او آماده
باشد و ورزش و استعمال سلاح بسیار کند
چرا که این لفظ مرکب است از سلح که
مخفف سلاح باشد و از لفظ شور که مشتق از
شوریدن باشد و معنی شوریدن باهم زدن
چیزها و استعمال و وزرش کردن. (غیاث
اللغات):
چه خوش گفت آن تهی دست سلحشور
جوی زر بهتر از پنجاه من زور.سعدی.
سالی از بلخ بامیانم سفر بود... جوانی ببدرقه
همراه ما شد سپرباز، چرخ انداز، سلحشور.
(گلستان).
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
بلعب زهرهٔ چنگی و مریخ سلحشورش.
حافظ.
|| پیادهٔ سلاح بدست. (برهان).