۱. آتش؛ فروغ و تابش و شعلۀ آتش: آتش عشق چون کنم پنهان / کز دهانم کشد زبانه وراغ (حکیم علی فرقدی: مجمعالفرس: وراغ). ۲. روشنی؛ فروغ.
فرهنگ فارسی عمید
[ وَ ] (اِ) شعلهٔ آتش. (آنندراج) (برهان) (از ناظم الاطباء): آتش عشق چون شود پنهان کز زبانم کشد زبانه وراغ. فرقدی (از آنندراج و انجمن آرا). - وراغ ور؛ شعله ور. (از ناظم الاطباء). || روشن ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.