معنی

(ص، اِ) گدا و گدائی کننده. (برهان). گدا. (دهار) (جهانگیری و شرفنامهٔ منیری از اجمال حسینی). گدا و فقیر. (غیاث از کشف اللغات). گدا و فقیر و درویش. (ناظم الاطباء) (استینگاس). رأس الشحاذین و کبیر هم. (قطر المحیط). رئیس گدایان. نرگدا. سردار گدایان. گویند چون بهمن، همای دختر خود را ولیعهد گردانید ساسان از خوف جان بکوهسار گریخت و سیاحت پیشه کرد جمعی از درویشان بر او گرد آمدند و در هیچ مسکنی منزل نساخت و در هیچ موضع وطن نگرفت بدین معنی آن طایفه را که ایشان به انواع کدیه و گدائی و اصناف سؤال، جواهر و نقود از دکان و کیسه های مردم استخراج میکردند ساسانیان نامند. (برهان). گویند دزدی بود که وسائل کثیری برای تحصیل پول ابتکار کرد از آنجاست که همهٔ طراران و کسانی که از کلاه برداری و تقلب نان میخورند نام «بنو ساسان» دارند و شیوهٔ آنان «طریقه ساسان» یا «علم ساسان» نامیده میشود کلمهٔ «سوس» را در حریری ص ۳۲۶ ببینید. (دزی ج ۱ ص ۶۲۱). رجل کان فقیراً بصیراً فی استعطاء الناس و الاحتیال فی تحصیل الصّدقة منهم. (اقرب الموارد). || صاحب ترک و تجرید و تفرید. (برهان). مجرد و تنها و عزلت گزین و گوشه نشین و خلوت نشین. (ناظم الاطباء) (استینگاس). رجوع به مادهٔ ذیل شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.