تحلیل غذا در معده و درآوردن آن بهصورتی که قابل جذب باشد؛ گوارش.
فرهنگ فارسی عمید
هضم زیستی در گسترۀ دمایی 27 تا 38 درجۀ سلسیوس [مهندسی محیط زیست و انرژی]
واژههای مصوب فرهنگستان
هضم هوازی در دمای پایینتر از 20 درجۀ سلسیوس [مهندسی محیط زیست و انرژی]
[ هَ ] (ع ص) مؤنث اهضم. (منتهی الارب). زن سخت دندان. ج، هُضُم. (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ تَ جَ ضُ ] (ع مص) بزرگی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعظم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغطرس. (اقرب الموارد). ...
[ تَ هَ ضْ ضُ ] (ع مص) بیداد کردن. (تاج المصادر بیهقی). ستم نمودن. || خشم گرفتن بر کسی. || منقاد شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کم آمدن از خصم. (من ...
[ هَ ] (ص مرکب) زودگوار. ذَمِط. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(مُ هَ ض) [ ع. ] (اِفا. ص.) هضم شده و به تحلیل رفته (طعام).
فرهنگ فارسی معین
هضمشده و بهتحلیلرفته.
[ مُ هَضْ ضَ مَ ] (ع ص) تأنیث مهضم؛ رجوع به مهضم شود. || قصبة مهضمة؛ نی لطیف. (منتهی الارب). نی که در آن دمند. (از اقرب الموارد). مهضومة.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.