معنی

[ زُ مَ ] (ع اِ) زهمة. (منتهی الارب) (آنندراج). باد گنده. || بوی ریم و چربش. || بوی گوشت چرب برگشته بوی. (ناظم الاطباء). رجوع به زهومت و زهمة و زهمت شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.