۱. دارای حالت کوبیده، بیخته، و آردمانند. ۲. [مقابلِ سفت و سخت] ملایم. ۳. صاف؛ هموار. ۴. لطیف. ۵. [مجاز] آهسته و آرام. ۶. [قدیمی، مجاز] آسان. * نرم کردن: (مصدر متعدی) ۱. کوبیدن چیزی ...
فرهنگ فارسی عمید
[ نَ ] (اِ مرکب) طَلّ. رِهْمة. (یادداشت مؤلف). باران نرم. بارانی با دانه های ریزه. رجوع به نرمه شود.
لغتنامه دهخدا
داخلیترین پرده محافظ مغز؛ امالرقیق
۱. شخص کمزور. ۲. فروتن و فرمانبردار.
[ نَ شُ دَ ] (مص مرکب) دَمَث. نُعومة. (تاج المصادر بیهقی). لیان. (از ترجمان القرآن) (از منتهی الارب). ملاینه. (از منتهی الارب). لین. (ترجمان القرآن). لدونت. تملس. (یادداشت مؤلف). || صاف ...
نرمنرم؛ آهستهآهسته.
[ نَ مُ زُ ] (ترکیب عطفی، ص مرکب) لطیف و ظریف. رجوع به نازک شود.
(نَ. کَ دَ) (مص م.)۱- آرام کردن.۲- کوبیدن، له کردن.
فرهنگ فارسی معین
[ نَ کَ دَ ] (مص مرکب) تلیین. لینت دادن. لینت بخشیدن : و توت ترش طبع را نرم کند. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی). و اگر چکندر بپزند و به آبکامه و روغن زیت چون آچاری سازند و پیش از طعام بخورد طبع را ن ...
فروتن و فرمانبردار.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.