فراهم، ساخته و پرداخته، بسیجیده، آماده
فرهنگ واژههای سره
۱. حاضر؛ آماده؛ مستعد. ۲. شایسته؛ مناسب.
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ هَ ] (ع اِ) جِ مهاة. (منتهی الارب). رجوع به مهاة شود.
لغتنامه دهخدا
به دستترین
[ مَ هْ رِ دَ لِ ] (اِخ) مهیاربن مرزویه... رجوع به مهیاربن مرزویه شود.
اسم: مهیاز (دختر) (ترکی، فارسی) (طبیعت) (تلفظ: mah yāz) (فارسی: مَهیاز) (انگلیسی: mah yaz) معنی: ماهِ بهاری، ماه فصل بهار، ( به مجاز ) زیباروی لطیف، ( مه = ماه، یاز = بهار، فصل بهار ) ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ دَ مَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان ماربین بخش سدهٔ شهرستان اصفهان، واقع در ۴هزارگزی جنوب خاوری سده و ۵هزارگزی راه شوسهٔ نجف آباد به اصفهان. آب آن از زاینده رود و راه آن فرعی است. (ا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.