۱. بازشده؛ جداشده. ۲. رهاشده.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ فَ ک ک ] (ع ص) جداگردنده. (غیاث) (آنندراج). از هم جدا گردیده. و جداشده و زایل گشته. (ناظم الاطباء). رجوع به انفکاک شود. - منفک شدن؛ جدا گردیدن : حیات حاسد جاهت به یک نفس گرو است رسی ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.