دست‌بالایی

معنی

[ دَ ] (حامص مرکب) دست بالا بودن. مسلط بودن. معزز بودن. مظفر بودن : سر فروتنی انداخت پیری اندر پیش پس از غرور جوانی و دست بالائی.سعدی. || ابتدای کشتی گیری و درآمد بر خصم. (لغت محلی شوشتر، نسخهٔ خطی). || زورآزمائی با قوت دست. (غیاث). زورآزمائی. (آنندراج). || دست مالیدن که به عربی ملامسه است. (لغت محلی شوشتر، نسخهٔ خطی). || حیله و مکر و نیرنگ و حقه بازی. (ناظم الاطباء). || تعدی و بی حسابی. (لغت محلی شوشتر، نسخهٔ خطی). || (اِ مرکب) آنچه کسی در دست داشته باشد و همه را در قمار ببازد. (از لغت محلی شوشتر، نسخهٔ خطی).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.