= مقتل
فرهنگ فارسی عمید
کشتارکننده؛ کارزارکننده؛ جنگجو.
[ مُ تِ ] (ع ص) مقاتله و کارزار کننده. (غیاث) (آنندراج). با هم کارزارکننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به مقاتلهٔ شود. || جنگجو. سپاهی. مبارز و خونریز. (از ناظم الاطباء): از ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ تَ ] (ع ص) مقاتله و کارزار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). با هم کارزار کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به مقاتلة شود.
[ مَ تِ ] (ع اِ) جِ مَقتل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مقتل شود.
[ مُ تِ ] (اِخ) ابن عطیة، ملقب به شبل الدوله و مکنی به ابوالهیجا (متوفی در حدود سال ۵۰۵ هـ . ق.). شاعری معروف است به علت اختلاف با برادر خود ترک حجاز گفت و به بغداد درآمد، سپس به سیر در بل ...
[ مُ تَ لَ ] (ع مص) کشش و کارزار کردن با کسی. قِتال. قیتال. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || از نیکی دور گردانیدن خدای کسانی را و ملعون گردانیدن ایشا ...
[ مُ تَ / تِ لَ / لِ ] (از ع، اِمص) مأخوذ از تازی، جنگ. پیکار. نبرد. جدال. خونریزی. کشتار. (از ناظم الاطباء). مقاتلة. کشت و کشتار. زد و خورد. قتال. محاربه. مواقعه. مناجزه. (یادداشت به خط مرح ...
[ مُ تِ لَ / لِ ] (از ع، اِ) مردان جنگی. جنگجویان. مقاتلة: از آن جمله شصت هزار هزار درهم به عطیه و بخشش به مقاتله و اهل حرب می دادند. (تاریخ قم ص ۱۸۲). و رجوع به مقاتلة (ع اِ) شود.
[ مُ تِ لی یَ ] (اِخ) یکی از فرق دهگانهٔ مشبهه. (بیان الادیان). اصحاب مقاتل بن سلیمان، فرقه ای از مذهب مشبهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): یاران مقاتل بن سلیمان هستند که معتقد بود خدا جس ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.