خیر و صلاح خود یا دیگری را در نظر گرفتن: چون مصلحتاندیشی دور است ز درویشی / هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی (حافظ: ۹۳۰).
فرهنگ فارسی عمید
آنکه خیر و صلاح را در نظر میگیرد.
[ مَ لَ حَ دی دَ ] (مص مرکب) صلاح ديدن. صواب ديدن. مقتضی و مناسب و شايسته تشخيص دادن. (از يادداشت مؤلف). سزاوار و قابل و لايق ديدن. (ناظمالاطباء): چو آن نيرنگساز آواز بشنيد درنگ ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ لَ حَ نِ تَ ] (مص مرکب) رعايت مقتضای زمان و مکان کردن. رعايت صلاح کار کردن. جانب صواب کارها نگه داشتن: بوسهل حمدوی مردی کافی و دريافته است. وی را عارضی بايد کرد ...
۱. مصلحتاندیش؛ خیراندیش. ۲. عاقل؛ هوشیار. ۳. کارگزار.
۱. صلاحاندیشی؛ خیراندیشی. ۲. کارگزاری.
[ مَ لَ حَ ] (نمف مرکب) مطابق صلاح کار. بر وفق مصلحت و مقتضا. آميخته و توام با صواب و صلاح و خيرخواهی: دروغی مصلحتآميز به که راستی فتنهانگيز. (گلستان چ فروغی ص& ...
[ مَ لَ حَ اَ ] (حامص مرکب) عمل مصلحتانديش. || انديشيدن دربارهٔ صلاح کار. به مصالح کار انديشه گماشتن. خير و صلاح خويشتن در نظر گرفتن: چون مصلحتانديشی دور ...
[ مَ لَ حَ خوا / خا ] (نف مرکب) نيکانديش و نيکخواه. (ناظمالاطباء). و رجوع به مصلحتجوی شود.
مشی یا نظریهای که با پرهیز از آرمانگرایی بر عمل سیاسی براساس مقتضیات وقت تأکید دارد [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.