[ خَ رَ نِ اَ ] (اِخ) یکی از سه قسمت خرقان نزدیک قزوین است. رجوع به خرقان نزدیک قزوین شود.
لغتنامه دهخدا
[ خَ رَ نِ قَ ] (اِخ) نام یک قسمت از سه قسمت خرقان نزدیک قزوین است. رجوع به خرقان نزدیک قزوین شود.
[ خَ رَ ] (اِخ) احمدبن الحسین بن عبدالرحمن بن عبدالرزاق العبسی الشاشی خرقانی الفرانی، مکنی به ابوالفتح، از خرقان سمرقند بود و پدر او از شاش. او در خرقان چشم به جهان گشود ولی در قریهٔ قراب ب ...
[ خَ ] (اِخ) بکربن عبداللََّه بن عبدالرحیم خرقانی. یکی از ائمهٔ حدیث بود. عمر نسفی از او نام برده و گفته است که وی در عصر روز سه شنبه هیجدهم ذی قعدهٔ سال ۴۲۴ هـ .ق. در جاکردیزه درگذشت و من ب ...
[ خَ ] (اِخ) حسین بن یوسف بن ابی یعقوب خرقانی، مکنی به ابوعلی. امام و خطیب و فقیه بود و در سمرقند مجلس درس داشت. وی از امام خطیب ابوالقاسم محمودبن احمد زهری خرقانی حدیث کرد و از او عمربن مح ...
[ اَ بُلْ حَ سَ نِ خَ رَ ] (اِخ) علی بن جعفر یا احمد. از مردم خرقان بسطام. یکی از مشایخ کبار صوفیه. تولد او در ۳۵۲ و وفات روز سه شنبه دهم محرم ۴۲۵ هـ . ق. به هفتادوسه سالگی. کرامات بسیار ...
[ عَ یِ خَ رَ ] (اِخ) ابن جعفر خرقانی (یا علی بن احمد خرقانی). از بزرگترین مشایخ صوفیهٔ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری. رجوع به ابوالحسن (علی بن جعفر) وبه ابوالحسن خرقانی شود.
[ قَ عَ نُ خَ رَ ] (اِخ) نام یکی از بخشهای چهارگانهٔ شهرستان شاهرود است. حدود بخش به شرح زیر است: از شمال به خطالراس اصلی سلسله جبال البرز، از خاور به بخش میامی، از جنوب و باختر به بخش مر ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.