۱. شکافتن؛ پاره کردن؛ چاک دادن. ۲. (اسم) سوراخ؛ رخنه؛ شکاف. * خرق عادت: [مجاز] ۱. خلاف عادت. ۲. انجام دادن کار غیرعادی و معجزهمانند.
فرهنگ فارسی عمید
نادانی.
[ خَ رُ ] (ع ص) گول. نادان در کار و عمل. خَرِق. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). رجوع به خَرِق شود.
لغتنامه دهخدا
[ خَ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش حومهٔ شهرستان قوچان است. این دهستان در منطقهٔ کوهستانی جنوب باختری قوچان واقع و هوای آن سرد و سالم و محصول عمدهٔ آن غلات و بنشن و انگور است. این دهستان ...
[ خَ ] (اِخ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومهٔ شهرستان مشهد واقع در ۳۰هزارگزی شمال مشهد و ۱۲هزارگزی باختر مالرو عمومی مشهد به کلات. این ده در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل و آب آن از قنا ...
[ خَ قُ اِ ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) پاره شدن و باز بهم پیوستن: حکما در خرق و التیام افلاک منکرند. (غیاث اللغات).
[ خَ کَ دَ ] (مص مرکب) پاره کردن. دریدن. شکافتن. (یادداشت بخط مؤلف).
[ خَ ] (اِخ) نام زنی است از جنیان بنابر خبر عباس بن عبداللََّه برمعی در قصه ای که راجع به عمربن عبدالعزیز است، چه عباس برمعی با واسطه از عباس بن ابی ارشد از پدرش نقل میکند که روزی عمربن عبدا ...
[ خَ ] (اِخ) نام موضعی است بنابر قول سکری دراین بیت ابوسهل هذلی : غداةالرعن و الخرقاء تدعو و صرح باطن الکف الکذوب. (از معجم البلدان).
[ خَ رْ رَ ] (اِخ) نام شهری بوده است بنزدیکی تبریز به آذربایجان و اصل آن ده نخیرجان بوده منسوب به نخیرجان صاحب بیت المال کسری. (از معجم البلدان).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.