۱. مراقبتکننده؛ نگهبان. ۲. (تصوف) سالکی که در حال مراقبت است.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ قِ ] (ع ص) نگرنده. مواظبت کننده. مواظب. ناظر. نگران. که می پاید و مراقبت میکند: رو مراقب باش بر احوال خویش نوش بین در داد و اندر ظلم نیش.مولوی. مدتی زن شد مراقب هر دو را تا که شان فر ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ قِ ] (ع اِ) جِ مرقب. (متن اللغة). رجوع به مَرقَب شود.
خدماتی که متخصصان سلامت بهمنظور کمک به بیماران ارائه میکنند [علوم سلامت]
واژههای مصوب فرهنگستان
جمعآوری و تحلیل و تفسیر مستمر و سامانمند دادههای مربوط به یک بیماری یا وضع سلامت همگانی|||متـ . فرابینی [علوم سلامت]
مراقبت در یک نمونه از جمعیتی که نمایانگر گروه مشخصی از افراد جامعه باشد [علوم سلامت]
مراقبتهای تمرکزیافته و سامانمند براساس نیاز و انتظارات بیمار [مدیریت سلامت]
یکی از خدمات مراقبت شدآمد هوایی برای هواپیماهایی که در وضعیت پرواز کور در حال ورود به فضای پروازی فرودگاه یا در حال خروج از آن هستند [حملونقل هوایی] ...
دیدبانی و نظارت نظاممند و مداوم منطقۀ نبرد برای تهیۀ بهموقعِ اطلاعات برای فرمانده عملیات رزمی راهکنشی [علوم نظامی]
عمل هدایت هواپیما از دور و نظارت بر پرواز آن در مسیرهای تعیینشده [حملونقل هوایی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.