خاوری شیرازی
معنی
[ وَ یِ ] (اِخ) نام او
میرزا فضل اللََّه است و هدایت در مجمع
الفصحاء چ ۱ ج ۲ ص ۱۲۶ آورده: «اسم او
میرزا فضل اللََّه و بطناً صبیه زادهٔ جناب آقا
محمد هاشم ذهبی روح اللََّه روحه و صاحب
کمالات و حالات نیکو است. در حضرت
صاحبقران مغفور و خاقان مرحوم مبرور
مناصب مناسب و عالیه داشتند و اکنون نیز در
دارالخلافه معتبر است خدمتش وقتی دست
داده بود اشعار بسیار خوب دارند و او را از
شعرای نامی معاصرین میشمارند اکنون
افکارش زیاده از این حاضر نیست که قلمی
میشود و در زمانی که من بنده در فارس بودم
او در ری بود اکنون بخلاف واقع و غایب
است. تاریخی در دولت قاجاریه تا خاقان
صاحبقران برنگاشته و نام آنرا ذوالقرنین
گذاشته بالجمله ببعضی از افکار ابکار آن
جناب از قصاید اکتفا میرود و غزلیات خوب
نیز از آن جناب دیده گردیده است» در زیر
نمونه ای از اشعار او که هدایت ذکر کرده
آورده میشود:
خمار از اوست در سرها نشاط از اوست در دلها
همومینا همو ساغر همو ساقی همو صهبا
تقاضای نظام این شد که تلخی زاید از حنظل
تمنای قوام این شد که زردی زاید از صفرا
وگرنه دارد این قدرت که آرد زرد گل سوری
وگرنه دارد این شوکت که بخشد خاربن خرما
ز لطفش هردلی خرم ز فیضش هر تنی راضی
براهش هر کسی پویان بذکرش هر لبی گویا
همه آثار یک جنبش همه آیات یک قدرت
یکی هندی یکی رومی یک زشت و یکی زیبا
همه خواهان یک مقصد همه جویای یک منزل
یکی عارف یکی عامی یکی مؤمن یکی ترسا
مثالی بست و خواندش عالم ارواح در پنهان
خیالی پخت و گفتش عالم اجسام در پیدا.