میدانگاه، گردونه، جایگاه، پهنه
فرهنگ واژههای سره
ناحیۀ پیرامون یک استقرار یا قرارگاه که غالبا منبع تأمین مواد اولیۀ موردنیاز ساکنان آن برای تهیۀ خوراک و ساختن ابزار بوده است [باستانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
بقایای مادی پراکنده حاصل از فعالیتهای انسان، شامل دستساختهها و پدیدارهای بدون تعلق به یک محوطۀ باستانی مشخص [باستانشناسی]
فردی که ناظر بر عملیاتی مانند جابهجایی لوکوموتیوها و قطارها و همچنین کار با جرثقیل مشترک باریکی در محوطه کارگاهی یا کشتیسازی است [حملونقل دریایی] ...
← نقشه باستانشناختی [باستانشناسی]
طرح مستتر در شکلگیری استقرارگاه یا هر نوع محوطه باستانی دیگر [باستانشناسی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.