با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامة دعوی کردن؛ دادرسی.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ کَ مَ ] (ع مص) محاکمة. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت و رفع خصومت کردن حاکم. ترافع. مرافعه. به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی. به دادگاه ر ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.