گراینده، فرارسان، شناساگر، پیام رسان، پول، بها، بزرگی، آوازهگر، اندازه، ارزش
فرهنگ واژههای سره
۱. اندازه و مقداری از پول. ۲. [قدیمی] حد رسیدن؛ جای رسیدن. ۲. [قدیمی] حد و نهایت چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ بَ لْ لِ ] (ع ص) رساننده. (غیاث). رساننده و کسی که حکم و امر را بدیگران می رساند و ابلاغ می کند. (ناظم الاطباء). رساننده و کسی که پیام یا نامه با درود و جز آن را به دیگری می رساند. (از ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ لِ ] (ع ص) رساننده. (آنندراج). ابلاغ کننده. رجوع به مادهٔ بعد شود.
[ مُ لَ ] (ع ص) رسانیده شده. صیغهٔ اسم مفعول از ابلاغ است و متفرع از ابلاغ که به معنی رسیدن و کامل شدن است. چنانکه گویند این کودک بالغ شده و در فارسی نیز ترجمهٔ بلوغ که رسیدن است به معنی ...
[ مُ بَ غَ ] (ع ص، اِ) جِ مبلغم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادهٔ قبل شود.
[ مُ بَ لْ لِ ] (ع ص، اِ) جِ مُبَلِّغ. رجوع به همین کلمه شود.
[ شَ بَ لِ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه) ظاهراً تحریفی است از همان شمبلغوره. و گاهی آنرا بصورت «چمبلغو» و «چمبلغوز» نیز استعمال می کنند و از آن چیزی را اراده میکنند که هیأتی عجیب و صورتی غیرعادی ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.