یاری شده، نیروبخش، کامیاب، روشنگر، پیروز، پشتیبان، استوارکننده
فرهنگ واژههای سره
[ مُ ءَیْ یَ ] (اِخ) ابن عبدالرحیم بن احمدبن محمد بغدادی. او راست رساله ای در اسطرلاب. (از کشف الظنون).
لغتنامه دهخدا
[ مُ ءَیْ یَ ] (اِخ) ابوالفداء اسماعیل مؤید. رجوع به ابوالفداء اسماعیل مؤید شود.
[ مُ ءَیْ یَ ] (اِخ) امیر مؤید. لقب منصوربن نوح بن نصر سامانی است در حیات او، و پس از مرگ او را لقب امیر سدید داده اند. (یادداشت مؤلف). رجوع به منصوربن نوح... شود.
[ مُ ءَیْ یَ ] (اِخ) شهاب الدین احمد مؤید. رجوع به شهاب الدین احمد مؤید شود.
[ مُ ءَیْ یَ ] (اِخ) (شیخ...) رجوع به شیخ مؤید... شود.
[ مُ ءَیْ یَ ] (اِخ) محمد المؤید. رجوع به محمد المؤید شود.
[ مُ ءَیْ یَ شُ دَ ] (مص مرکب) مورد تأیید آسمانی قرار گرفتن. از سوی خدا تأیید و حمایت شدن : کسی کآمد در این خلوت به یکرنگی مؤید شد چه پیر عابد زاهد چه رند مست دیوانه. سعدی. و رجوع به مؤید ...
[ مُ ءَیْ یِ دُدْ دَ لَ ] (اِخ) اسامةبن مرشدبن علی مقلدبن نصر شیرازی، مکنی به ابوالمظفر و معروف به مجدالدین. صاحب تصانیف عدیده در فنون ادب. رجوع به اسامة... شود.
[ مُ ءَیْ یِ دُدْ دی ] (اِخ) ابن علقمی. استادالدار بود به روزگار مستنصر و مستعصم دو خلیفهٔ عباسی. (یادداشت مؤلف). به انواع فضایل و کمالات جبلی و اکتسابی آراسته بود، ولی خلیفه المستعصم بالل ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.