پارچۀ نخی نازک گلدار به رنگهای مختلف؛ چهیت.
فرهنگ فارسی عمید
[ تُ ] (اِ مرکب، از اتباع).
لغتنامه دهخدا
[ نَ ] (اِخ) نام نسک دوازدهم کتاب اوستا که در آن از فریدون و بخش کردن خونیرس یا کشور مرکزی میان پسرانش سلم و تور و ایرج سخن رفته بوده اما این نسک از میان رفته است. (پورداود یسنا ج ۱ ص ۵۸) ...
[ رَ تَ ] (اِخ) نام سرداری از طایفهٔ سارگاتیا که معنی آن تهم چهر یا دلیرنژاد و پهلوان تخمه است. (پورداود فرهنگ ایران باستان ص ۲۰۹). رجوع به چیترتخم شود.
[ دَرْ رَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سرکره بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در ۱۲هزارگزی جنوب برازجان و ۵هزارگزی جنوب راه شوسهٔ شیراز به بوشهر، با ۳۴۴ تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن فرعی ا ...
(اِخ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد و در ۶ هزارگزی شمال بوکان، در مسیر جادهٔ شوسهٔ بوکان به میاندوآب واقع شده است. جلگه است و هوائی معتدل و مالاریا خیز دارد. سکنهٔ ...
[ گُ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است. این دهستان در شمال دهستان ده ملا و رود زهره واقع شده و هوای آن گرمسیر مالاریائی است. آب قراء از رود زهره تأمین و محصول عم ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.