۱. سنت. ۲. کار خوب؛ عمل نیک. ۳. (صفت) [مقابلِ فرض و واجب] مستحب.
فرهنگ فارسی عمید
[ چُمْ مَ / مِ ] (ترکی، اِ) نوعی نشستن. چُک. چندک. چمباتمه. نشستن پس زانو. قُرفُصاء. طرزی نشستن که زانو در بغل گرفته پس زانو نشینند. و رجوع به چک و چمباته و چندک و چنباتمه زدن و چنباتمه ...
لغتنامه دهخدا
(چَ بَ) [ په. ] (اِ.)۱ - محیط دایره.۲- حلقه، هر چیز دایره مانند.۳- دو استخوان که بطور افقی بین استخوان جناغ و استخوان کتف قرار دارد.
فرهنگ فارسی معین
[ چَمْ بَ جَ دَ ] (مص مرکب) نیزه گردانیدن. || بعضی نوشته اند که مراد، گرداگرد حریف اسب دواندن است. (آنندراج) (غیاث).
[ چَمْ بَ غَ ] (اِخ) دهی از دهستان میانولایت بخش حومهٔ شهرستان مشهد میباشد که در ۱۶ هزارگزی شمال باختری مشهد بر کنار راه شوسهٔ مشهد به قوچان واقع است. جلگه ای است با هوای معتدل و ۱۶۸ تن ...
(چَ بَ رِ) (ص نسب.) به شکل چنبر، چنبر مانند.
چنبرمانند؛ به شکل چنبر.
۱. ویژگی انسان یا حیوان چاق و درشت. ۲. (اسم) چوب بزرگ و ستبر؛ چماق.
[ چَمْ ] (اِ) یاسمین. (یادداشت مؤلف از لغتنامهٔ مقالات حریری). گل یاس سفید. || برگ یاسمن. (یادداشت مؤلف از مجمع الجوامع).
[ اَ گَ / گُ چَمْ بَ رَ / رِ ] (اِ مرکب) شان. شانه. شان عسل. (یادداشت مؤلف): هم از خوردنیها و هرگونه ساز که ما را بباید بروز دراز... ز خرما هزار و ز شکر هزار بود ساخته راست کرده شمار ده ود ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.