[ مُ جَ و وَ بَ ] (ع ص) ارض مجوبة؛ زمینی که بر آن جابجا باران باریده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث مجوب و گویند: ارض مجوبة؛ زمین جابجا باران رسیده. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ مَ بَ ] (ع ص) مؤنث محجوب. زن باحجاب و باحیا و شرمگین. (ناظم الاطباء). حجاب نشین. زنی پرده نشین. (غیاث). عربان زنی را گویند که صاحب حجاب و شرمگینی باشد. (برهان). ج، محجوبات. پوشیده. مستور ...
[ وُ بَ ] (ع مص) ترسو شدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جبان شدن. (اقرب الموارد). بددل و گول گردیدن. (منتهی الارب). بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی). ترسو و بددل گردیدن. گول و احمق شدن. ( ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.