(جِ) [ ع. ] (ص.)۱- سبکسر، بی خرد.۲- احمق، ابله.۳- میان تهی.۴- بی ادب.
فرهنگ فارسی معین
هرزه، سبکسر
فرهنگ واژههای سره
[ جِ ] (ع ص، اِ) سفیه و خودسر و بی باک. (برهان). مرد درشت گول. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فرومایه و احمق. (فرهنگ نظام). || جفاکننده. (فرهنگ نظام). ج، اجلاف. || خم. (منتهی الارب) ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ فَ ] (ع اِ) از مبدأ تراش تا زبان قلم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). از مبدأ تراش قلم تا زبانهٔ آن. (ناظم الاطباء). رجوع به جِلفَة شود. || داغ بر ران شتر. و این لغتی است در ج ...
[ جِ فَ ] (ع اِ) نان پاره ای خشک بی نانخورش. (منتهی الارب). || پاره ای از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || از مبدأ تراش تا زبان قلم و باین معنی گاهی بفتح جیم نیز آید. (از اقرب ...
[ جَ فَ طَ ] (ع مص) بند کردن درزهای کشتی نو را بخیوط و خرقه های نفت آلود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
[ جَ فَ ] (ع اِ) داربزین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و آن لغتی است در حلفق. (ناظم الاطباء).
[ هَ نِ جُ ] (اِخ) مرکز بلوک برزرود در اسپاهان. (یادداشت مؤلف).
[ مُ تَ جَ لْ لِ ] (ع ص) مال لاغر. (منتهی الارب). لاغر و نحیف. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از اقرب الموارد).
[ مُ جَ لْ لِ ] (ع ص) سال سختی که تلف کند ستور را. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.