[ جِ ] (ع ص، اِ) سفیه و خودسر و
بی باک. (برهان). مرد درشت گول. (منتهی
الارب) (از اقرب الموارد). فرومایه و احمق.
(فرهنگ نظام). || جفاکننده. (فرهنگ
نظام). ج، اجلاف. || خم. (منتهی
الارب). || خم تهی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || نصف زیرین خم
شکسته. (منتهی الارب). || آوند و
ظرف. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
|| هر چه میان تهی باشد از خنور.
(منتهی الارب). ج، جلوف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || خرمابنان نر. (منتهی
الارب). || نان خشک سطبر. (از اقرب
الموارد) (منتهی الارب). || نان بی
نانخورش. (منتهی الارب). || کنارهٔ نان.
(از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
|| گوسفند کشیده پوست بریده سر و پا که
شکم وی کفانیده و تهی کرده باشند.
|| مرغی است. || مشک بریده پا و
سر و پوست بازکرده. (منتهی الارب).