معنی

[ جَ ] (از ع، اِ) سرمه که جلا میدهد بصر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). جِلاء. (اقرب الموارد): گر خاک پای دوست خداوند شوق را در دیدگان کشند جلای بصر بود.سعدی. - روغن جلا؛ از تربانتین و پاره چیزهای دیگر کنند.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.