نترس، گستاخ، دلیر، دلاور، بیباک
فرهنگ واژههای سره
[ جُ ] (ع مص) دلیری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). پیش آمدن دشمن خود را و دلیری نمودن. (ناظم الاطباء). دلیر شدن. (المصادر زوزنی). || عبور کردن شتران از بیابان. || پل ساختن. (منتهی الار ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ نَ / نِ ] (ص نسبی، ق مرکب) باجسارت. متهورانه. گستاخانه.
[ حَ بَ قُلْ جُ ] (ع اِ مرکب) حبق التمساح. رجوع به ذیل دزی ج ۱ ص ۲۴۵ شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.