= فرضه
فرهنگ فارسی عمید
اسم: فرض (پسر) (عربی) معنی: آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد، پنداشتن، تصور
فرهنگ واژگان اسمها
فرضی که ممکن است به دلیل رویدادهای آیندهای باورپذیر در بازۀ زمانی موردنظر تغییر کند [آیندهپژوهی]
واژههای مصوب فرهنگستان
در اثبات استقرایی یک حکم برای همۀ اعداد طبیعی، فرض درست بودن حکم مفروض به ازای عدد طبیعی دلخواه n [ریاضی]
در آزمون فرض، فرضی که مورد آزمون قرار میگیرد [ریاضی]
پنداشت
فرهنگ واژههای سره
نهادن، انگاشتن، نهادن، گمان بردن، پنداشتن، انگاریدن، انگاردن
(فَ. گُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) واجب کردة خداوند را به جا آوردن، مانند: نماز خواندن.
فرهنگ فارسی معین
[ فِ خی یَ ] (ع ص) زن بزرگ پستان. (منتهی الارب). امرأة ضخمة عریضةالثدیین و یاء آن برای مبالغه است. (از اقرب الموارد). رجوع به فرضاخ و فرضاخة شود.
لغتنامه دهخدا
[ فَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سراب دورهٔ بخش چگنی شهرستان خرم آباد، واقع در ۸هزارگزی شمال سراب دوره و شش هزارگزی شمال راه اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. ناحیه ای است تپه ماهور و دارای ۷۲ ت ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.