[ تَ یْ یا ] (ع ص، اِ) موج دریا. (منتهی
الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
موج آب. (مهذب الاسماء): کالبحر یقذف
بالتیار تیاراً. (اقرب الموارد): این
بگفت و در کشتی آز نشست و به دریای تیار
قرین شد. (نقض الفضائح ص ۱۷۴).
چنگیزخان بنفس خویش بدان بلاد رسید و
تیار بلا از لشکر تتار در موج بود.
(جهانگشای جوینی). || مرد
متکبر شوریده عقل لاف زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد): رجل
تیار؛ ای تیاه. (ناظم الاطباء). || قطع
عرقاً تیاراً؛ ای سریع الجریة. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
جلدرفتار و جهنده و مواج. (غیاث اللغات) (آنندراج).