دیدن.
فرهنگ فارسی عمید
[ فَ دَ ] (مص مرکب) بدیدن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فرا شود.
لغتنامه دهخدا
= فردوس
[ فَ ] (ع اِ) جِ فردوس. (آنندراج) (اقرب الموارد). اصل آن رومی است و معرب شده است. (اقرب الموارد) (معجم البلدان). رجوع به فردوس شود.
اسم: فرادیس (دختر) (عربی) (تلفظ: faradis) (فارسی: فَرادیس) (انگلیسی: faradis) معنی: جمع فردوس، بهشت ها
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: فرادین (پسر) (فارسی، عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: farādin) (فارسی: فرادين) (انگلیسی: faradin) معنی: دیندار، متدین، ( فرا = سویِ، جانبِ، به سوی، دین ) ( به مجاز ) دیندار ...
بخش زبرین گسل [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
تنهایی، تکی
فرهنگ واژههای سره
[ بُلْ فَ ] (اِخ) دروازه ای به دمشق. (عیون الانباء ج ۲ ص ۲۴۹).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.