معنی

[ تَ ] (ع مص) بیماروانی (بیمار بانی). (زوزنی). بیمار داری. (صراح اللغة). بیمارداری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیک خدمت کردن بیمار را. (آنندراج). نیک بیمارداری کردن و متکفل درمان او شدن. (از اقرب الموارد). || سست ساختن. (منتهی الارب). توهین کردن. (ناظم الاطباء). سست گردانیدن و استوار نساختن چیزی را. (از اقرب الموارد). || قصر کردن در کاری. (منتهی الارب). کوتاهی نمودن در کاری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سستی کردن در کاری. (آنندراج). || بر باد کردن گندم را. (منتهی الارب) (آنندراج).