معنی

[ تَ گَ ] (ص مرکب) تماشاچی. تماشاکننده. نظاره گیان. که نظاره کند. نگرنده. ج، تماشاگران : تماشاگران باغ بگذاشته مغان از چمن رخت برداشته.نظامی. رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.