ترازو نهادن
معنی
[ تَ نِ / نَ دَ ] (مص مرکب) ترازو برافراختن. ترازو روان کردن. کنایه از
ترازو نصب کردن. (آنندراج):
بزرگان ایران بفرهنگ او
ترازو نهادند بر سنگ او.
نظامی (از آنندراج).
و جناب خیرالمدققین در شرح بیت...
می فرماید یعنی ترازو نصب کردند به امید
سنگ و وقر او، یعنی خواستند که موازن و
مقلد او شوند و عقل و فِراستی که او دارد
ایشان را هم حاصل باشد یا آنکه ترازوی
امتحان در دست داشتند و سنگ خرد هر یکی
را امتحان می نمودند چون نوبت بعقل وی
رسید و آن را زبردست خردهای خویش
یافتند دانستند که ترازوی قیاس ما تحمل آن
نمی تواند کرد و خواهد شکست، ترازو ز
دست افکندند و از آن اندیشه بازآمدند.
(آنندراج).