تحدید
معنی
[ تَ ] (ع مص) حد چیزی پدید
کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). تحدید خانه و زمین؛ حدود
آنرا تعیین کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر
المحیط). حدهای چیزی پدید کردن.
(زوزنی):
چو در تحدید جنبش را همی فعل و مکان گویی
و یا گردید از حالی به حالی دون یا والا.
ناصرخسرو.
|| تیز کردن کارد را بسنگ یا بسوهان.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیز کردن
کارد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). تیز
کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام).
|| قصد کردن. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
|| تیز نگریستن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || تحدید فلان بر کسی؛
غضب کردن بر وی. (از اقرب الموارد) (از قطر
المحیط). || به دیر برآمدن زراعت
بجهت درنگی باران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).