تجفیف
معنی
[ تَ ] (ع مص) خشک کردن. (تاج
المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (غیاث
اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). خشک
کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
|| برگستوان پوشانیدن. (تاج المصادر
بیهقی) (زوزنی). برگستوان پوشانیدن اسب را.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر
المحیط) (از اقرب الموارد). بر پشت اسب
انداختن نمد زین و برگستوان و آنچه خوی
اسب را بدان پاک کنند. (آنندراج).