تبهکن
معنی
[ تَ بَ کُ ] (ع مص) بمانند بهکنه
(زن نازک اندام نرم تن جوان و شاداب) راه
رفتن زن کلان سرین در راه رفتن خویش.
(از قطر المحیط). بهکنه گردیدن زن. (منتهی
الارب) (ناظم الاطباء): تبهکنت فی مشیتها؛
یعنی همچو زنان بهکنه رفت. (منتهی الارب).