معنی

[ دَ ] (مص) مبدل تابیدن. (فرهنگ نظام). تابیدن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج ۱ ص ۲۸۶). درخشیدن. (ناظم الاطباء). || پیچیدن. || گرم کردن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ایضاً). || عصبانی شدن. برافروختن. (لسان العجم شعوری ایضاً). || عصبانی کردن و آتش خشم کسی را برافروختن. (لسان العجم شعوری ایضاً). || گردیدن. || ستردن. (ناظم الاطباء). || تاب آوردن. تحمل کردن : گرنه بدبختمی مرا که فکند به یکی جاف جاف زودغرس او مرا پیش شیر بپسندد من نتاوم بر او نشسته مگس.رودکی. || مقاومت کردن. برآمدن. ایستادگی کردن : عدوی تو تن است ای دل حذر کن نتاوی با کس ار با او نتاوستی.ناصرخسرو. || تافتن. پیچیدن. منحرف شدن : اگر طریق یقین خواهی و سبیل صواب سر از متابعت مصطفی و آل متاو. شیخ آزری.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.