۱. ناتوان شدن؛ ناتوانی؛ درماندگی. ۲. به ستوه آمدن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. دنبالۀ چیزی. ۲. (ادبی) در عروض، آخرین بخش یا آخرین کلمه در مصراع دوم بیت.
[ عَ جَ / عُ ] (ع مص) کلان و بزرگ سرین گردیدن زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ عُ جُ ] (ع اِ) جِ عجوز.
[ عُ جُ ] (اِخ) دهی است به حضرموت. (معجم البلدان).
[ عَ جَ ] (ع مص) ناتوان گردیدن. || ترک کردن چیزی را که کردن آن واجب شود. || کاهلی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج).
[ اِ نُ عِ / عُ زَ ] (ع اِ مرکب) فرزند بازپسین. ابن هرمه. و در تداول عوام، ته تغاری.
[ اَ جَ ] (ع ص) بزرگ سرین. (آنندراج) (مهذب الاسماء نسخهٔ خطی) (یادداشت بخط مؤلف). بزرگ سرون [ سرین ] . (از تاج المصادر بیهقی). || (ن تف) عاجزتر. (یادداشت بخط مؤلف). - امثال: اعجز عن الشی ...
(رُ لْ عَ جَ زِ) [ ع. دارالعجزة ] (اِمر.) جایی که کوران و عاجزان را در آن نگه داری کنند، جای بینوایان، نوانخانه.
فرهنگ فارسی معین
جای نگهداری عاجزان و بینوایان؛ نوانخانه.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.