معنی

(اِخ) تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسُن در قرن هشتم میلادی (دوم هجری) در کتبیه های ترکی ارخون نام دو طایفه از تاتار بنام «سی تار» و «نه تاتار» یاد شده در آن عصر مراد از نام مذکور مغول یا بخشی از مغول بود نه قومی ترک و بقول تامسُن این تاتاران درجنوب غربی بایکال تا حدود ناحیهٔ کرول سکنی داشتند. طرد ترکان از مغولستان کنونی و پیشرفت قبایل مغول مرتبط با تأسیس حکومت ختا (قراختائیان) است. محمود کاشغری (در نیمهٔ دوم قرن پنجم هـ . ق.) که از تاتار نام برده (I، ۱۲۳) آگاه بود که زبان تاتار جز زبان ترکی است (I، ۳۰). بعض دسته های تاتار با قبایل ترک متحد شدند و در قسمت های غربی تر سکونت گزیدند. در حدود العالم تاتاران متعلق به تغزغز دانسته شده اند. در کتب مربوط به فتوحات مغول در قرن هفتم هجری همه جا (در چین و ممالک اسلامی و روسیه و اروپا) آنان بنام تاتار یاد شده اند. ابن الاثیر (چ ترنبرگ IIX، ۱۷۸ ببعد، ۲۳۶ ببعد) اسلاف چنگیز را بدین نام میخواند. رشیدالدین که گویا از مورد استعمال و وسعت مفهوم تاتار پیش از مغول آگاهی نداشته، تاتار را قومی خاص بجز مغول میداند که ساکن بویرنور(در جنوب شرقی کرول) بودند. از عصر فتوحات چنگیز، بسیاری از قبایل تابع اوبنام «مغول» خوانده شدند و اساساً تاتاران بهمان اندازهٔ مغولان نیرومند بودند و از این جهت بسیاری از اقوام این نام را بخود بستند. از این روست که امروز در ختای، هندوستان، چین، ماچین، قرقیزستان، کلار (لهستان)، باشقرد (هنگری)، دشت قبچاق، ممالک شمالی، اعراب بدوی، سوریه، مصر و ممالک مغرب نام تاتار را بهمهٔ اقوام ترک اطلاق کنند. رجوع کنید به دائرة المعارف اسلام: تاتار. بقلم بارتلد در زبانهای اروپایی تارتار گویند. (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: این نام اصلا بقومی از اقوام مغول اطلاق میشد که صفوف پیشین لشکر چنگیزخان را تشکیل میدادند در قرون وسطی لفظ تاتار را مترادف مغول تلقی میکردند و در تواریخ عربی و فارسی به این معنی بکار برده شده. بعدها بطور تعمیم بتمام اقوام تورانی تاتار و بلاد شمالی را که مسکن آنان بوده تاتارستان خوانده اند، سپس به عدم صحت تعبیر مذکور پی برده آنرا ترک کرده اند. امروزه این کلمه را به یکی از اقوام و طوایف امت عظیمهٔ ترک اطلاق نمایند و در حقیقت در اثر اختلاط و امتزاج و مناسبات ممتده از زمانهای قدیم، به مغولها بسیار نزدیک شده اند و تا درجه ای خون مغولی در رگهای اینان جریان دارد. و از این رو هم استحقاق این نام را پیدا کرده اند و با این حال از نظر لسان، اخلاق و عادات و جهات دیگر به ترکها نزدیک تر از مغولها میباشند. اینان در سوابق ایام در جاهائی که مشمول دایرهٔ حکومت سلالهٔ جوجی خان از فرزندان چنگیزخان بود در ممالک دولت دشت قبچاق می زیستند، و امروز در کریمه و غازان می زیند و تاتارهای کریمه و غازان نامیده می شوند، و همچنین نوغای ها و دیگر اقوام تاتار در روسیه اقامت دارند و در سواحل ولگا و سیبری زندگانی می کنند و زبان اصلی اینان به زبان ترکی عثمانی بیش از زبان جغتائی یعنی لهجهٔ ترکان ترکستان شباهت دارد، و فقط از ازمنهٔ قدیم به این طرف با اقوام دیگر اختلاط و امتزاجی نکرده اند، و از این رو سیما و خطوط چهرهٔ مخصوص به اقوام تورانی را بخوبی محافظت کرده اند امروز بیش از ۲۳۰۰۰۰۰ تن در کشور روسیه زندگانی می کنند در روبریچه و ممالک عثمانی نیز تاتارهای بسیار میزیند که از کریمه به این نقاط مهاجرت گزیده اند و کتابهای بسیار در زبان خود دارند که مقدار کثیری از آنها در شهر غازان طبع و نشر شده و جمعی از جوانان تاتار به وحدت زبان تاتار و عثمانی می کوشند. مردمان فعال و آرامی هستند، قابلیت و استعداد کاملی برای قبول تمدن دارند چنانکه جملهٔ سیاحان و جغرافیون به این معنی گواهی میدهند، در هر حال اینان از جنس ترک خالص می باشند و تعبیر سقیم «تاتار» بمناسبت تابعیت آنها بخانان چنگیزی بر آنها اطلاق شده- انتهی. تاتارها نخست قبیله ای بودند که در حدود قرن نهم میلادی در دره های «این شان» واقع در مغولستان می زیستند لکن از آن پس نام ایشان بر منچوها و مغولان و ترکان نیز اطلاق شد. چنگیزخان نیز از این قبیله پدید آمده است. (تمدن قدیم فوستل دکولانژ ترجمه نصراللََّه فلسفی ص ۴۶۹). تاتار جنسی از تغزغزند. (حدود العالم):... در شهور سنهٔ ستین و خمسمائه خوارزمشاه محمدبن سلطان تکش، بخارا را بگرفت و باز ربض فرمود و فصیل زدند و هر دو را نو کردند و در شهور سنهٔ ستة عشرة و ستمائه باز لشکر تاتار آمد و شهر را بگرفت و باز ویران شد. (تاریخ بخارا ص ۴۲): ... غفاری که نسیم لطفش مادهٔ بقاء هر دوستار آمد، قهاری که جلد و عنفش تیغ آبدار تاتار گشت. (تاریخ جهانگشا ص ۱). و چون اقوام تاتار را خطی نبوده است بفرمود (چنگیز خان) تا از ایغوران کودکان مغولان خط درآموختند و آن یاساها و احکام بر طوامیر ثبت کردند و آنرا یاسانامهٔ بزرگ خوانند و در خزانهٔ معتبران پادشاه زادگان باشد... (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج ۱ ص ۱۷)... چون در عهد دولت چنگیزخان عرصهٔ مملکت فسیح شد هر کس را موضع اقامت ایشان که یورت گویند تعیین کرده او تکین نویان را که برادر او بود و جماعت دیگر را از احفاد در حدود ختای نامزد کرد، و پسر بزرگتر توشی را از حدود قیالیغ و خوارزم تا اقصای سقسین و بلغار و از آن جانب تا آنجا که سم اسب تاتار رسیده است بدو داد. (تاریخ جهانگشا ص ۳۱)... و دهاقین و جمعی که استطاعت تحویل و انتقال نداشته باشند مقام سازند و بهر وقت که لشکر تاتار برسد بخدمت استقبال تلقی نمایند و بنفس و مال توقی، و شحنه قبول و فرمان ایشان را مشمول نمایند. (تاریخ جهانگشا ص ۱۲۰)... در اثنای آن حالت ترکمانی که قلاووز و دلیل سلطان بود نام او بوقا از گوشه بیرون تاخت و جمعی از تراکمه با او زده بودند بمغافصه خود را در شهر انداخت و جمعی که در موافقت و انقیاد لشکر تاتار مخالفت نمودند با او مطابقت کردند و نقیب نقاب امارت از چهره بگشاد و تراکمهٔ آن حدود روی بدونهادند... (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج ۱ ص ۱۲۱)... چون بر این هیأت بکنار نشابور رسید (سلطان محمد) شب دوازدهم صفر سنهٔ سبع عشرة و ستمایهٔ در شهر آمد و از غایت ترسی که بر او غالب بود دائماً مردم را از لشکر تاتار می ترسانید و بر تخریب قلاع که در ایام دولت فرموده بود تأسف فرا می نمود. (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج ۱ ص ۱۳۴)... در زمانی که لشکر اسلام به تسخیر ولایت خراسان آمدند اجداد او (امیر مبارزالدین محمدبن المظفربن المنصوربن الحاجی) از دیار عرب بدان جانب آمدند و در آن وقت که لشکر تاتار بولایت خراسان آمدند او بطرف یزد آمد وجود همایون پادشاه اسلام غازان خان در طوفان طوارق و حدثان کفیل مصالح و مناجح بندگان سبب امن و امان عالمیان کرد تا هزاران نفوس پاک را از آسیب شکنجه و نهیب سرپنجهٔ تاتار کفار مصون گردانید. (تاریخ غازان ص ۷۸)... چون ماروچاق واتک محل سکنای تو و طایفهٔ تاتاریه و نزدیک بسرزمین اوزبکیه است جماعت تاتار، الوس خود را برداشته در آن مکان مستقیم و هر گاه جماعت مذکوره ارادهٔ فساد نمایند در تنبیه آنها کوشیده حقیقت را هر روزه بعرض اقدس رسانند... (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص ۴۲)... مأمورین با توپخانه و سپاه از راه فراه روانه شده الوس تاتار را نیز با خود متفق کرده در ورود به ظاهر هرات تیمورخان از ورود لشکر مطلع شده با جمعیت خود به مقابله آمده و حرب صعب در میان فریقین اتفاق افتاد. (مجمل التواریخ گلستانه ص ۴۹). رجوع به «تاریخ ادبی ایران» پرفسور ادوارد برون ج ۱ ص ۸۶ و تاریخ ادبیات برون ج ۴ ص ۱، ۸۲ و تاریخ ایران باستان ج ۳ ص ۲۱۱۹، ۲۱۸۷، ۲۲۵۵، ۲۵۷۴ و غزالی نامهٔ جلال همایی ص ۱۳۷ و سبک شناسی بهار ج ۳ ص ۱، ۳، ۷، ۲۷، ۵۲، ۱۷۲ شود. || ولایتی است که مشک خوب از آنجا آورند و ترکان آنجا را نیز گویند. (برهان). نام ولایتی مشک خیز که منسوب به پیکان تتر (ظ: ترکان تتر) چه تتار و تتر در او لغت است. (شرفنامهٔ منیری). مشک تاتاری و قرقزی و قرقیزی که خرخزی نیز گویند از آنجا تاچین خیزد. (آنندراج). و آهوی تتار بهمین مناسبت معروف است : هم گوهر تن داری هم گوهر نسبت مشک است در آنجا که بود آهوی تاتار. منوچهری. نه در پر و منقار رنگین سرشته چو گل مشک خرخیز و تاتار دارد. ناصرخسرو. از گرد راهش آسمان تر مغز گشته آنچنان کز عطسهٔ مغزش جهان پر مشک تتار آمده. خاقانی. آهوی تاتار را سازد اسیر چشم جادو خیز و عنبر موی تو.خاقانی. چو بر سنبل چرد آهوی تاتار نسیمش بوی مشک آرد ببازار.نظامی. عود می سوزند یا گل میدمد در بوستان دوستان، یا کاروان مشک تاتار آمده ست. سعدی (دیوان چ مصفا ص ۳۶۷).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.