دیگ، در، تشت، تابه، تابَک، باردان، آوند
فرهنگ واژههای سره
وسیلهای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد، مانند بشقاب، لیوان، قابلمه، و ماهیتابه. * ظرف زمان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر زما ...
فرهنگ فارسی عمید
[ ظَ ] (ع اِ) جای چیزی. آنچه در آن چیزی نهند. آوند. باردان. (مهذب الاسماء). حیّز. خنور. اِناء. وِعاء. ج، ظروف : در وقت گویائی من به این سوگند یا ملک من شود در بازماندهٔ عمرم از زر یا رزق ...
لغتنامه دهخدا
[ ظُ رُ ] (ع ص، اِ) جِ ظریف.
جام آبخوری
دوری، دورک
شلته، شَلتِه، خاکروبه دان، آخالدان
نوعی ظرف مواد غذایی که قابل خوردن است [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان
(ظَ) [ ع - فا. ]۱- (حامص.) شست و شوی ظرفها.۲- (اِمر.) جای شستن ظرفها در آشپزخانه.
فرهنگ فارسی معین
۱. شستوشوی ظرفها؛ شستن ظرف. ۲. (اسم) ماشینی که ظرفهای آشپزخانه در آن شسته میشود. ۳. (اسم) جای مخصوصی در آشپزخانه که در آن ظرف میشویند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.