(~.) (اِ.) ستارة سهیل.
فرهنگ فارسی معین
اسم: پرک (دختر) (فارسی) (تلفظ: parak) (فارسی: پَرک) (انگلیسی: parak) معنی: ستاره سهیل، تاج
فرهنگ واژگان اسمها
۱. کسی که بسیار کار بکند؛ فعال. ۲. ویژگی تابلو نقاشی یا پارچۀ قلابدوزی که در آن نقشونگار و ریزهکاری بسیار باشد. ۳. ویژگی آنچه در ساختن و درست شدن آن ظرافت به کار رفته ب ...
فرهنگ فارسی عمید
۱. خاکاره. ۲. بُراده.
[ پَ ] (اِ) پرکار. پرگار. رجوع به پرگار شود.
لغتنامه دهخدا
[ پُ لَ / لِ ] (اِ مرکب) پرگاله. فضله ای بود که در جامه کنند چون وصله ای در او دوزند از هرچه بود و کژنه نیز گویند. (حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). وصله. پینه : ماه تمام است روی کودک من وز دو ...
[ پَ / پِ وِ ] (اِمص مرکب) بریدن شاخهای زیادتی است از درخت انگور و درختان دیگر. (برهان). بریدن و پیراستن شاخهای زیاده. (رشیدی).
(پَ کَ) (اِمص.) منتظر بودن، چشم به راه داشتن.
[ پُ کَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب) مملو. انباشته. ممتلی : وزان پس بفرمود کان جام زرد بیارند پرکرده از آب سرد.فردوسی. ز دینار پرکرده ده چرم گاو سه ساله فرستاده بد باژ و ساو.فردوسی. گشاد آن در گنج ...
[ پْرُ ] (اِخ) رجوع به پروکلوس شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.