بی‌سرافسار

معنی

[ سَ اَ ] (ص مرکب) بی مهار. گسسته مهار. سرخود. بدخوی. (ناظم الاطباء). || بدوضع. (آنندراج). || بدتربیت. (ناظم الاطباء). || نااهل. (آنندراج). || نالایق. ناقابل. || نامقید. (آنندراج). || تنبل و کاهل. || غافل. (ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.