بنده‌وار

معنی

[ بَ دَ / دِ ] (ص مرکب) مثل بنده. مانند بنده و عبد. (فرهنگ فارسی معین): نوشتند پس نامه ای بنده وار از ایرانیان نزد آن شهریار.فردوسی. وز آن پس چو فرمایدم شهریار بیایم پرستش کنم بنده وار.فردوسی. هرچه خداوند سلطان بفرماید بنده وار پیش رویم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۴۵۲). دعاگوی این دولتم بنده وار خدایا تو این سایه پاینده دار.سعدی. رضا ده به فرمان حق بنده وار که چون او نبیند خداوندگار.سعدی. بنده وارت بسلام آیم و خدمت بکنم ور قبولم نکنی میرسدت کبر و منی.سعدی.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.