معنی

[ بَ زْ زا ] (حامص) حرفت بزاز. (یادداشت بخط دهخدا). شغل بزاز. (ناظم الاطباء). عمل و شغل بزاز. (فرهنگ فارسی معین): دعوی همی کنند به بزازی هر ناکسی و عاجز و عریانی.ناصرخسرو. || (ص نسبی) منسوب به بزاز. (ناظم الاطباء). || (اِ) دکان و مغازهٔ بزاز. پارچه فروشی. (فرهنگ فارسی معین).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.