برهم نشستن
معنی
[ بَ هَ نِ شَ تَ ] (مص
مرکب) روی هم قرار گرفتن. بر روی هم سوار
شدن. اِرتکام. (تاج المصادر بیهقی).
اِعرنکاس. (منتهی الارب). اِلتباد. (تاج
المصادر بیهقی). تَراکم. (المصادر زوزنی).
تَعَکبس. تَکاثُف. (منتهی الارب). تکبُّب. تلبُّد.
(تاج المصادر بیهقی). کَرثأة. (منتهی الارب).
کَرس. (تاج المصادر بیهقی): طَرَق؛ برهم
نشستن پر. (تاج المصادر بیهقی). عَسم،
عُسوم؛ برهم نشستن پلک. (از منتهی الارب).
کَرفأة؛ برهم نشستن موی. || کنایه از کثرت
و انبوهی: اِکفهرار؛ برهم نشستن ابر. تَکاوس؛
بسیار برهم نشستن گیاه و علف. تَکرفؤ؛ برهم
نشسته گردیدن موی و جز آن. (از منتهی
الارب).