کسی که از طرف اداره یا وزارتخانهای مٲمور شود که به کارهای یک اداره یا بعضی از کارمندان آن رسیدگی کند؛ مفتش.
فرهنگ فارسی عمید
فرد صلاحیتداری که مطابق با قانون مسئولیت بررسی سانحه یا حادثۀ دریایی را بر عهده دارد [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ رَ تَ ] (مص مرکب) نجات یافتن. رها شدن : گفتند زندگی خداوند دراز باد تا از بلا و ستم دیلمان بازرسته ایم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۱۹). خداوند راهم در این گرمی فرسنگی دو بباید رفت بر اثر هز ...
لغتنامه دهخدا
رهاشده؛ رهایییافته.
(~.) (حامص.) عمل بازرس، تفتیش.
فرهنگ فارسی معین
آشکارسازی یا تشخیص ناپیوستگیهای ماده و همچنین تعیین توزیع یا عمق خوردگی با استفاده از پرتوهای ایکس یا تابش هستهای [خوردگی]
آزمایشی غیرمخرب برای تشخیص خرابیهای سطحی مصالح و وضعیت جوشها که با مشاهده انجام میشود [ریلی]
وارسی کارگاه برای تأیید نحوۀ انجام کار [مدیریت - مدیریت پروژه]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.