ایمه
معنی
[ مَ / مِ ] (ق) اینچنین. همچنین.
(برهان) (آنندراج). همچنین. (غیاث
اللغات). اینچنین. (رشیدی):
ایمه از این خاک تیره فام که برخاست
تا که نه در پای پیل ممتحن افتاد.
مجیر بیلقانی.
سیمرغ فارغم که نه دانه خورد نه آب
ایمه چه دانه نه بچهٔ مرغ دینه ام.
مجیر بیلقانی.
بیش بر جای خدم ننشیند
ایمه مخدوم نه جای خدم است.خاقانی.