فروغ، رخشا، درخشان، تابان
فرهنگ واژههای سره
[ طِ عَ ] (ع ص) تأنیث ساطع. بلند. برآمده. || منتشر. پراکنده. || درخشنده. روشن. || هویدا. آشکار. واضح: براهین ساطعه؛ دلیل های روشن و آشکار و بیّن. (ناظم الاطباء): خواست که مجلس اعلای ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.